آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

چیزی شبیه معجزه... خاطره یک روز خوب و شاید بهترین روز در دوران مادریم (+ عکس)

سه شنبه 31 اردیبهشت 1392 یعنی فردای نیمه شبی که آخرین پست رو گذاشته بودم و کلی غصه دختر گلیم رو خوردم تصمیم گرفتم طلسم رو بشکنم و با آدرینا برم بیرون یعنی بعد از مراسم صبحانه که تقریبا 12 ظهر تمام شده بود و کمی بازی وشیطونی و جمع و جور آدرینا مست خواب بود چون عادت داره بعد از صبحانه اش بخوابه، ولی هر چی کار میکردم نمیخوابید و دیدم انرژی داره خوب چرا باید به زور بخوابونمش، دیدم بهتر از این وقت پیدا نمیشه و با کلی ارداه پولادین به خرج دادن دل زدم به دریا که سریع جمع و جور کنم راه بیفتیم کلی حساب کتاب کردم چه جوری بریم  و چی بردارم و چی برندارم عکسها و بقیه شرح ماجرا در ادامه مطلب کلی حساب کتاب کردم چه جوری بریم  و چی بردارم و...
5 خرداد 1392